۹۳ بار خوانده شده

بخش ۹ - آمدن خادمه

چون که جوابی نشنید از سوال
خادمه باز آمد و برگفت حال

گفت جوانا غم بیهوده چیست
بر تو بباید همه عالم گریست

نیست چو او را سر و پروای تو
بی خبر است از دل شیدای تو

گر بدهی جان زغم آن صنم
عاشق دلسوخته، او را چه غم

چاره خود کن تو به صبر این زمان
از من مسکین بشنو ای فلان

صبر گشاینده هر مشکل است
صبر به هر واقعه ای مقبل است

هست کلید در گنج مراد
صبر، تو بشنو ز من ای خوش نهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸ - رفتن خادمه
گوهر بعدی:بخش ۱۰ - نامه سیم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.