۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲ - اشک بصر

میل دارم که ببوسم رخ همچون قمرت را
بمکم با لب خود آن لب همچون شکرت را

تا غباری ننشیند به رخ و زلف تو جانا!
آب پاشی کنم از اشک بصر، رهگذرت را

ممکنم نیست که آیم به سر کوی تو روزی
تا که بر دیده کشم سرمه صفت، خاک درت را

من نظر باز نگیرم ز رخت ای شه خوبان!
به امیدی که ز من باز نگیری نظرت را

تو چنانی که ز کس باز نپرسی خبرم را
من به هر کس که رسم باز بپرسم خبرت را

رخ تو کعبه و خالت حجرالاسود و «ترکی»
دارد امید که یک روز ببوسد حجرت را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱ - آهسته رو
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳ - قرص خورشید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.