۱۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴ - ترک عشقبازی

زاهد! چرا همی شکنی ساغر مرا؟
ساغر مرا به کف نه و بشکن سر مرا

خونم چو آب ریز، ز خنجر به روی خاک
از شیشه ام مریز، می احمر مرا

من مرغ آبیم ز چه منعم کنی ز آب
وانگاه بشکنی ز چه بال و پر مرا؟

چندیست در وبال فتاده است اخترم
می،آورد برون ز وبال اختر مرا

پندم همی دهی که ز دلبر بگیر دل
این پند را به گوش بخوان دلبر مرا

من ترک عشق بازی و ساغر نمی کنم
سوزی هزاربار اگر پیکر مرا

من گر بدم به زعم تو یا خوب زاهدا!
ایزد نموده خلق چنین گوهر مرا

خواهی اگر حلال ببینی بیا ببین
جسم ضعیف خم شدهٔ لاغر مرا

طوفان نوح در نظرت جلوه گر شود
بینی اگر به خواب، دو چشم تر مرا

«ترکی» اگر به جانب میخانه بگذری
همراه خود ببر ز کرم دفتر مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳ - قرص خورشید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵ - آهوان صحرا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.