۱۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴ - یک اشاره

عشق بازی مرا، هوس باشد
تا دو روزیم دست رس باشد

عمر بی عشق، جمله محنت بود
راحت من، ازین سپس باشد

دل چسان برکنم من از لب یار
که عاشق انگبین، مگس باشد

ساربانا! شتر مران شاید
بار افتاده ای ز پس باشد

کاروان باز مانده را در راه
گوش، پیوسته بر جرس باشد

باغبان از درخت، کی چیند؟
میوه ای را که نیم رس باشد

رشته در پای مرغ رام خطاست
خاصه مرغی که در قفس باشد

دوزد کز جان خود بشوید دست
کی به دل خوفش از عسس باشد؟

از غمت مردم و نپرسیدی
کاین به غم مبتلا، چه کس باشد

کشتن من به تیغ، حاجت نیست
ز ابرویت یک اشاره بس باشد

دو جهان پیش گندم خالت
پیش من، کم ز یک عدس باشد

ترک خوبان نمی کند «ترکی»
تا مرا آخرین نفس باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳ - راحت جان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵ - شور عشق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.