هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل عاشقانه، از عشق عمیق و بیپروای خود به معشوق سخن میگوید. او از بیخوابیهای شبانه، یاد لبهای شیرین معشوق، و زیباییهای چهرهاش میسراید و اعلام میکند که حاضر است برای این عشق هر خطری را بپذیرد. در پایان، شاعر با اشاره به معشوقی ترکتبار، تهدید میکند که اگر دلش را بازپس ندهد، شکایت نزد شاهزادهای از تبریز خواهد برد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاشقانهی عمیق و استفادهی نمادین از مفاهیمی مانند خون و شمشیر است که درک آنها به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱۰۹ - مرغ سحرخیز
حاشا که ز شمشیر تو پرهیز کنم من
خود را سپر خنجر خون ریز کنم من
گویند که پرهیز کن از عشق نکویان
از عشق محال است که پرهیز کنم من
شب ها ز خیال تو به چشمم نرود خواب
خود را زفغان، مرغ سحرخیز کنم من
هرگه نظرم بر لب میگون تو افتد
پیمانه ز خون مژه لب ریز کنم من
هر لحظه به یادم لب شیرین تو آید
چون صحبتی از خسرو پرویز کنم من
رخسارهٔ زیبات ز بس صاف و لطیف است
آزرده شود گر نظری تیز کنم من
ریزد شکر از لعل لبت گاه تکلم
جان برخی آن لعل شکرریز کنم من
صد نافه چنین دزدمش از هر خم و هر چین
گر دست در آن زلف دلاویز کنم من
ای ترک! اگر باز نداری دل «ترکی»
عرض تو به شهزادهٔ تبریز کنم من
خود را سپر خنجر خون ریز کنم من
گویند که پرهیز کن از عشق نکویان
از عشق محال است که پرهیز کنم من
شب ها ز خیال تو به چشمم نرود خواب
خود را زفغان، مرغ سحرخیز کنم من
هرگه نظرم بر لب میگون تو افتد
پیمانه ز خون مژه لب ریز کنم من
هر لحظه به یادم لب شیرین تو آید
چون صحبتی از خسرو پرویز کنم من
رخسارهٔ زیبات ز بس صاف و لطیف است
آزرده شود گر نظری تیز کنم من
ریزد شکر از لعل لبت گاه تکلم
جان برخی آن لعل شکرریز کنم من
صد نافه چنین دزدمش از هر خم و هر چین
گر دست در آن زلف دلاویز کنم من
ای ترک! اگر باز نداری دل «ترکی»
عرض تو به شهزادهٔ تبریز کنم من
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸ - زلف عنبرین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰ - نافهٔ آهو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.