۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۲ - بوی مشک

ای پری چهره تو از صلب کدامین پدری!
مگر ای شمس دل آرا تو قرص قمری!

آدمیزاده به دین حسن و لطافت نبود
به حقیقت ملکی، گر چه به صورت بشری

بوی مشک آید از اندام تو ما را به مشام
نازنینا! تو مگر ساخته از مشک تری

شکر از لعل تو هنگام تکلم ریزد
ای پری چهره ندانم تو مگر نی شکری

به تماشا تو چو در کوچه و بازار آیی
به تو خلقی نگرانند ز هر بام و دری

این جفاها که کشم از تو به عالم شب و روز
ترسم آخر که نماند ز وجودم خبری

پیش شمشیر جفایت نبود «ترکی» را
به جز این پیکر مجروح بلاکش سپری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱ - بهشت جهان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳ - آهوی دشت ختن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.