هوش مصنوعی: این شعر از زبان سکینه بیان می‌شود که از غم یتیمی و فقدان پدر رنج می‌برد. او از دردهای خود، بی‌پناهی در برابر دشمنان، و شرایط سخت زندگی در بیابان می‌گوید. همچنین، از مادرش رباب که نقاب ندارد و شرایط دشوارشان یاد می‌کند. شعر با تأکید بر غم و مصیبت پایان می‌یابد.
رده سنی: 15+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی مانند یتیمی، ظلم و شرایط سخت زندگی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد. درک این مفاهیم نیاز به بلوغ عاطفی و فکری دارد.

شمارهٔ ۹۶ - تاب آفتاب

گفت سکینه غمم حساب ندارد
چشم من امشب،خیال خواب ندارد

درد یتیمی ز کف ربوده توانم
وای برآن کودکی که باب ندارد

اصغرم ای عمه جان! چو سایر شبها
چون شده امشب که اضطراب ندارد

با پدرم گو بیا به سایهٔ خیمه
پیکر تو تاب آفتاب ندارد

عمه بر این قوم دون، بگو که سکینه
بازوی او طاقت طناب ندارد

خصم ستمگر زند مرا ره کین
رحم به دل، خوفی از عقاب ندارد

دشت ز نامحرمان پر است و ندانم
عمه چرا؟ مادرم نقاب ندارد

شیر به پستان، ز قحط آب، در این دشت
مادر غمدیده ام رباب ندارد

نظم تو «ترکی» ز چشم اهل مصییبت
خون به چکاند اگر که آب ندارد
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵ - مشعل افروخته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷ - نظم جگر سوز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.