۱۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹ - درد اشتیاق

بابا کجایی از چه نیایی به دیدنم
کز درد اشتیاق تو کاهیده شد تنم

از کربلا به شام، بیا و نظاره کن
کنج خرابه، منزلم و خاک مسکنم

بذر محبت تو به دل کاشتم دریغ
بین خوشه خوشه سوخت زهجر تو خرمنم

یکتا در ثمین تو بودم ولی کنون
بنگر ز اشک، عقد گهرها به دامنم

من بلبل ریاض تو بودم به صد زبان
خاموش کرد گردش گردون، چو سوسنم

آخر نه من عزیز تو بودم پدر ببین
خوار و اسیر در کف یک شهر دشمنم

زین پیش طوق گردن من بود دست تو
اکنون ز ریسمان، شده مجروح گردنم

از ضرب نیزه پهلوو پشتم شده کبود
نیلی زسیلی است رخ پرتو افکنم

دشمن امان نداد که از آفتاب گرم
از گیسوان خود به تنت سایه افکنم

«ترکی» اگر به این غم و حسرت، روم به خاک
هر سال بردمد گل حسرت، ز مدفنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸ - شعلهٔ سخن
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰ - بوی مشک و عنبر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.