هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از فراق و دوری از معشوق یا شخصی عزیز می‌نالد. او روزگار خوش گذشته را در سایهٔ حضور آن شخص توصیف می‌کند و اکنون که دور شده، زندگی‌اش تیره و تار شده است. شاعر از غم و اندوه فراوان، اشک‌های بی‌پایان و تنهایی خود می‌گوید و امیدوار است روزی دوباره به وصال برسد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاطفی مانند فراق، غم و تنهایی در شعر وجود دارد که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و احساسات شدید، مناسب سنین بالاتر است.

شمارهٔ ۱۰۱ - آتش فراق

تا سایهٔ مبارک تو بود بر سرم
فرخنده بود طالع و، رخشنده اخترم

تا آفتاب روی توام رفت از نظر
روزم چو شام تار شد و تیره معجرم

من روز و شب دلم به تو خوش بود حالیا
تنها به شهر شام، چسان شب به سر برم

گویند رفته باب تو چندی سوی سفر
طفلم ولی نمی شود این حرف باورم

دوران فشانده گرد یتیمی به چهره ام
گردون فکنده زهر اسیری به ساغرم

من بلبل ریاض تو بودم ولی کنون
در آتش فراق تو همچون سمندرم

ز آیینهٔ دلم نرود عکس این دو تن
گه در خیال اکبر و گه فکر اصغرم

ای ناخدای آرزوی من بیا ببین
در بحر غم، چو کشتی بگسسته لنگرم

گرداب غصه حایل و مواج بحر غم
زین ورطه مشکل است که جانی بدر برم

گویم به حضرتت گله های شب فراق
روزی اگر وصال تو گردد میسرم

خشکید آب چشم من از بس گریستم
جای سرشک، خون چکد از دیدهٔ ترم

یکدم اگر به دفتر «ترکی» نظر کنی
دانی که روزگار، چه آورده بر سرم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰ - بوی مشک و عنبر
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲ - ستاره می شمرم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.