۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶

تا، به کی گرم کنی رخش قضا جولان را
تنگ کردی به دلیران جهان میدان را

گوی دلها به خم زلف چو چوگان داری
لطمه بر، گوی مزن رنجه مکن چوگان را

کس ز احسان تو محروم نخواهد بودن
هیچ شک نیست که بخشی گنه شیطان را

عاقبت خشت سرای دگران خواهی شد
ای که شداد صفت سرزده ایوان را

گر تو در باغ به این قد و خد و خط گذری
باغبان ترک کند سرو و گل و ریحان را

گر رعیت بهواداری سلطان نرود
اعتباری نبود سلطنت سلطان را

به ز تورات و زبور و صحف و انجیل است
گر تلاوت کنی ای خواجه تو این قرآن را

ایمنی خواهی اگر رشته ایمان بکف آر
عاقل آن نیست که کامل نکند ایمان را

زاهد از مستی صهبای ولا، بی خبر است
آب حیوان ندهد فایده هر حیوان را

«حاجب » از کنج خرابات چنان گنج درآی
تا خرابی چو تو آباد کند ایران را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.