۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴

بود تا صبح مهمان یارم امشب
ز بخت و عمر برخوردارم امشب

بود روح القدس تا صبح ساقی
که هم پیمانه شد دلدارم امشب

بود در بر مرا آن آیت نور
مسلم گشت نور و نارم امشب

سر، دارم نویسد حق هوالله
اگر دستش کشد بر، دارم امشب

به دریای حقیقت غوطه زد، دل
برآمد گوهر شهوارم امشب

به شست صبح هر ماهی نهنگیست
چو شست انگشت خود بر دارم امشب

قمر شد چون سحاب از چشم بگذشت
ثوابت شد همه سیارم امشب

همه خفتند و بیداری نمانده است
زهی از طالع بیدارم امشب

تعالی الله بغیر از یار در، دار
نباشد تا سحر دیارم امشب

به من تسلیم شد آن شوخ دلدار
بحق بر یار خود مختارم امشب

شدم شیدای لیلی آفرینی
که هامون گرد مجنون وارم امشب

به همره در حیات و در مماتم
همین سودا که بر سر دارم امشب

دل و جان رفت از دستم ولیکن
چو «حاجب » بر سران سردارم امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.