۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۵

ای آستانت خلد مخلد
وی پاسبانت عقل مجرد

اندر جنابت جیش معظم
وندر رکابت جند مجند

مبنای عزمت به از سکندر
کز دست بنهاد سدی مسدد

تا شبنم فیض باری به رویش
بشکفت در باغ ورد مورد

از قید و بندم دشمن مترسان
شیر است در بند باز است مردد

متروک کردی زایمای ابرو
با، بی کمانی تیغ مهند

از صلح پیچید هر جنگجو، سر
در شرع عشقش، باید زدن حد

فرقی که ساید بر مرقد تو
فرقی ندارد از فرق مرقد

فخر از تو دارند جد و اب و ام
مجد از تو یابند ام و اب و جد

شق حجب کرد انگشت «حاجب »
شق القمر کرد گردست احمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.