هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و عاشقانه، بیانگر عشق و ارادت شاعر به معشوق الهی است. شاعر خود را غلام حق میداند و تمام وجودش را وقف عشق به معشوق کرده است. او از فقر و ذلت خود در برابر نعمتهای الهی سخن میگوید و همواره مشتاق وصال معشوق است. شاعر از نسیم صبح میخواهد که سلام او را به معشوق برساند و تأکید میکند که تمام هستی او در گرو عشق به معشوق است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده در شعر، درک آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میسازد. همچنین، برخی از مضامین مانند فقر و ذلت در برابر معشوق الهی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱۴۰
نسیم صبح توئی جبرئیل نام از من
به طاق ابروی مردان رسان سلام از من
اگر که از من گمنام نام پرسد یار
ز بعد سجده شکرانه بر تو، نام از من
اگر ز قتل من آن دوست را به دل هوس است
میسر است در این کار اهتمام از من
عیال و مال و کسان شد حرام و باده حلال
گر، از حلال بپرسید یا حرام از من
غنا و ثروت کل منعما تمام از تو
ملال و ذلت و فقر و فنا تمام از من
اگر که نعمت وصل تو قدر نشناسم
کشد زمانه به هجر تو انتقام از من
از آن زمان که چو گل آمدی به دست مرا
همیشه می طلبد بوی تو مشام از من
غلام ناطق حقم قلم گواه من است
برد ملک به فلک روز وشب پیام از من
اگر قیامت موعود را توانی دید
بگو به خلق قیامت بود قیام از من
منم که محرم خلوتسرای قدسم و بس
بگو به کعبه نگهدار احترام از من
مرا که غیر دل آشنا مقامی نیست
زمانه از چه طلب می کند مقام از من
تو ای نسیم صبا تاز سوی ما گذری
رسان به دوست سلام از من و پیام از من
ز غیر من مطلب التیام و خرق جهان
تو نیز خرق زمن خواه و التیام از من
منی نماند بجا هر چه هست «حاجب » اوست
که دوست می طلبد من علی الدوام از من
به طاق ابروی مردان رسان سلام از من
اگر که از من گمنام نام پرسد یار
ز بعد سجده شکرانه بر تو، نام از من
اگر ز قتل من آن دوست را به دل هوس است
میسر است در این کار اهتمام از من
عیال و مال و کسان شد حرام و باده حلال
گر، از حلال بپرسید یا حرام از من
غنا و ثروت کل منعما تمام از تو
ملال و ذلت و فقر و فنا تمام از من
اگر که نعمت وصل تو قدر نشناسم
کشد زمانه به هجر تو انتقام از من
از آن زمان که چو گل آمدی به دست مرا
همیشه می طلبد بوی تو مشام از من
غلام ناطق حقم قلم گواه من است
برد ملک به فلک روز وشب پیام از من
اگر قیامت موعود را توانی دید
بگو به خلق قیامت بود قیام از من
منم که محرم خلوتسرای قدسم و بس
بگو به کعبه نگهدار احترام از من
مرا که غیر دل آشنا مقامی نیست
زمانه از چه طلب می کند مقام از من
تو ای نسیم صبا تاز سوی ما گذری
رسان به دوست سلام از من و پیام از من
ز غیر من مطلب التیام و خرق جهان
تو نیز خرق زمن خواه و التیام از من
منی نماند بجا هر چه هست «حاجب » اوست
که دوست می طلبد من علی الدوام از من
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.