۱۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱

یکه تازا خنگ عزم امروز در میدان فکن
گوی نه افلاک را با لطمه چوگان فکن

گر که شیطانت بود در قصد و دجالت رقیب
تیر بر دجال زن شمشیر بر شیطان فکن

ذات واجب را، اگر فرض و قیاسی بایدت
قرعه بر نام کرام حضرت انسان فکن

نام جاویدان اگر خواهی و عمر سرمدی
جان خود را جان من در مقدم جانان فکن

ای که هستی ناخدای کشتی دریای فیض
کشتی عزت در این دریای بی پایان فکن

از برای حفظ ناموس ای عزیز مصر دل
صدهزاران ماه کنعان در چه زندان فکن

چشمت از ابروی مژگان تیر دارد برکمان
پس دل وحشی تر، از آهو، به یک پیکان فکن

لؤلؤ، و مرجان نشانی از لب و دندان تست
از لب و دندان اثر در لؤلؤ، و مرجان فکن

همچو «حاجب » گر توانی در کمال و معرفت
سایه خود بر سر هر بی سروسامان فکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.