شمارهٔ ۱۴۲

نسیم صبح به عالم زمن سلام رسان
پس از سلام تو این بهترین پیام رسان

به بزم مردم دانا چو بگذری زنهار
تو این پیام به خوبان زخاص و عام رسان

بگو که فصل بهار است و جشن جمشید است
بگوش جمله پیامم به احترام رسان

اگر که مفتی شهرت خم و سبو بشکست
بحکم شهنه عدلش به انتقام رسان

مقام فقر بسی برتر از مقامات است
بسعی و جهد تو خود را در این مقام رسان

شهان به قدرت و حشمت به خویش می بالند
تو خود زفقر و قناعت به احتشام رسان

بیا نسیم سحر چون تو روح قدس منی
به طاق ابروی مردان ز من سلام رسان

به کوه و دشت چو خود مشکبار می گذری
تواین غزل به غزالان خوش خرام رسان

رسد بیان و فصاحت به اهتمام ولی
کنون تو نامه خود رابه اختتام رسان

اثر به صحبت خامان و ناتمامان نیست
تو این کلام بهر پخته و تمام رسان

سلام معنی خیر و سلامت است بلی
زمن سلام به هر سالم همام رسان

زماه عارض او شامها به صبح رسید
ززلف تیره خود صبحها به شام رسان

امام رسته ز، هر قید و تارک دنیاست
تو این حدیث به مأموم و بر امام رسان

ز «حاجب » این غزل نغز و این عطیه خاص
بگوش اهل حقیقت به اهتمام رسان
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.