۸۷ بار خوانده شده
تا دلم گشته مخزن اسرار
پرزیار است خالی از اغیار
دائم اندر دوائر ملکوت
جان بود مرکز و دلم پرگار
خوردم آبی ز چشمه عشقش
گشتم از نخل عمر برخوردار
نور رویش بدیده می بینم
دمبدم در تجلی انوار
صبحدم این ندا بگوش دلم
آمد از نزد ایزد غفار
که خودم ناصر و خودم منصور
خود اناالحق همیزنم بردار
همچو نور علی درآدر دیر
تا شوی واقف از بت و زنار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
پرزیار است خالی از اغیار
دائم اندر دوائر ملکوت
جان بود مرکز و دلم پرگار
خوردم آبی ز چشمه عشقش
گشتم از نخل عمر برخوردار
نور رویش بدیده می بینم
دمبدم در تجلی انوار
صبحدم این ندا بگوش دلم
آمد از نزد ایزد غفار
که خودم ناصر و خودم منصور
خود اناالحق همیزنم بردار
همچو نور علی درآدر دیر
تا شوی واقف از بت و زنار
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.