۱۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۵

ای دل بگشا چشم و ببین جلوه دلدار
کرده است تجلی همه جا بر در و دیوار

سریست نهان در دل مردان ره عشق
کان را نتوان کرد عیان جز بسردار

از حلق حریفان بگشودند بسی خون
تا لب نکند ترکسی از باده اسرار

ای شیخ ز اسرار حقیقت تو چه دانی
عمرت همه بگذشت پی جبه و دستار

خورشید رخ دوست عیانست ولیکن
کی کسب کند نور ازآن آینه تار

رازی که نهان بود پس پرده حریفان
کردند عیان با دف و نی در سر بازار

بالله که نمانده اثر از ظلمت امکان
گر نور علی سر زند از مطلع انوار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.