۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۷

دوش رفتم بسوی میکده با عجز و نیاز
ساقیم داد بکف ساغری از عشوه و ناز

وه چه ساغر که چو نوشیدمش آئینه دل
آمد ز ظلمت زنگار برون مهر طراز

جلوه گر گشت در آئینه ناگاه عیان
وه چه جلوه که ربودم بحقیقت ز مجاز

یافتیم چون بسراپرده تحقیق رهی
شاهدی راشدم از جان بحرم محرم راز

وه چه شاهد که ربوده مهش از شعبده
حقه مهر ز دست فلک شعبده باز

پای تا سرزر خالص شدم از هر غل و غش
بسکه دادم بجسد صیرفی عشق گداز

ریخت تا نور علی آن غزل از کلک و بیان
زهره گشتش ببساط و مه و خور زمزمه ساز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.