۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۳

بسکه بجان باشدم از غم جانانه سوز
ز آه دلم می جهد بارقه خانه سوز

سوزد اگر عالمی آه شرربار من
کی فتد از شورشم در دل جانانه سوز

بس بدل و دیده ام جلوه کند برق غم
اشگ روانم شده آتش کاشانه سوز

باز ز مینای ناز ساقی محفل گداز
ریخت به پیمانه ام باده پیمانه سوز

اهل حرم را زند آتش حسرت بجان
گر بفروزد رخی آن بت بتخانه سوز

زیندل سوزان که شد با غم تو آشنا
شعله کشد تا بکی آتش بیگانه سوز

نور علی آنکه هست شمع محبت فروز
کیست که جوید خبر از دل پروانه سوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.