۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۴

باحضار ملک وضعی پری وش
نهان کرده دلم نعلی در آتش

کشم در دیده تا نقش نگاری
رخ از خون مژه کردم منقش

مکن آشفته آن زلف پریشان
مگردان خاطر جمعی مشوش

بجز یار من آن شوخ جفا جوی
که دارد عاشقی چون من جفاکش

زهر غل و غشی دادم خلاصی
ز بس پیمود ساقی جام بیغش

گرت در سینه باید سرمستان
بیا جامی در این میخانه درکش

کرا باشد بکف جام جهان بین
بجز نور علی آن مست سرخوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.