۱۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۶

جز جان و جنان که شد ز دستم
بنگر ز غمت چه طرف بستم

دی توبه نموده بودم از می
امروز بساغری شکستم

در راه طلب چو گرد عمری
گه خواستم و گهی نشستم

چون رشته عشق گشت محکم
سررشته عقل را گسستم

مرد ره عشقم و نباشد
اندیشه از بلند و پستم

از هستی و نیستی منزه
نی نیستم این زمان نه هستم

چون نور علی بمصطب عشق
مست می وحدت الستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.