هوش مصنوعی:
این شعر از عشق نافرجام و درد جدایی سخن میگوید. شاعر از بیوفایی یار خود شکایت دارد و بیان میکند که یارش به دیگران وفادار است، اما به او توجهی ندارد. او از احساس تنهایی و بیپناهی میگوید و این که هیچ راهی برای رسیدن به یارش نمییابد. شعر با اشاره به جدایی از یار و بیخبری از خدا به پایان میرسد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهی عمیق و احساسات پیچیدهای مانند درد جدایی و بیوفایی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای ادبی ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۵۴
یارم که سر وفا ندارد
در سر بجز از جفا ندارد
بهر همه دارد او وفا لیک
بهر من مبتلا ندارد
هر کو برهش سری فدا کرد
چون من خبری ز پا ندارد
بی صیقل ز برای دیگران است
جز هجر برای ما ندارد
بیگانه کجا شود خبردار
کز وی خبر آشنا ندارد
قاصد ز کدام ره فرستم
آنجا که رهی صبا ندارد
آن کس که مرا از او جدا کرد
گویا خبر از خدا ندارد
بزمی که صفای آن ز نور است
بی نور دمی صفا ندارد
در سر بجز از جفا ندارد
بهر همه دارد او وفا لیک
بهر من مبتلا ندارد
هر کو برهش سری فدا کرد
چون من خبری ز پا ندارد
بی صیقل ز برای دیگران است
جز هجر برای ما ندارد
بیگانه کجا شود خبردار
کز وی خبر آشنا ندارد
قاصد ز کدام ره فرستم
آنجا که رهی صبا ندارد
آن کس که مرا از او جدا کرد
گویا خبر از خدا ندارد
بزمی که صفای آن ز نور است
بی نور دمی صفا ندارد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.