۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶

ای بیخبر از وفای دیگر
هر دم چه کنی جفای دیگر

ما را بجز از هوای عشقت
در سر نبود هوای دیگر

برروی دل او فتاده بس دل
درکوی تو نیست جای دیگر

راحت بودم اگر چه هر دم
از دوست رسد بلای دیگر

امروز مرا ز نور رویت
افزود بدل صفای دیگر

تا چند بود فراق و وصلت
آن بهر من این برای دیگر

جز درد تو جان دردمندم
جانا چکند دوای دیگر

بالای تو هر بلا که بخشد
آن هست مرا عطای دیگر

چون نور مرا بجز لقایت
منظور نشد لقای دیگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.