۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸

کسیکه عشق تو بر نقد دل شدش صراف
چو زرخالص از هر غشی نماید صاف

اگر تو طالب اکسیر عافیت هستی
مسوز سیم و زر عمر ز آتش اخلاف

نهی بکوره اسراف نقد و نسیه بچند
خدای دوست نمیدارد اینقدر اسراف

ترا ببوته چه حاجت ز کردن زیبق
بملح ساجی و گوگرد سرخ فرش و لحاف

به تند و شورقناعت بکش تو زیبق نفس
که کیمیای تو اینست و نیست این بگزاف

نظر ز سیم و زر قلب ناکسان دربند
بدار ضرب محبت چونور شو صراف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.