۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶

اکنون که بطره ات اسیرم
هر دم چه زنی زغمزه تیرم

آزادم و بنده رخ تو
صیادم و در کفت اسیرم

خورشید برد ز اخترم نور
هرچند که ذره و حقیرم

باخاک یکیست گنج قارون
پیش من اگر چه بس فقیرم

خاطر ندهم بهر نگاری
تا نقش تو هست در ضمیرم

درخلد برین حرام باشد
بی لعل تو انگبین و شیرم

خمار ازل سرشته چون نور
از باده مهر تو خمیرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.