هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و عشق ناکام خود می‌گوید. او تنها درمان درد خود را در وصال معشوق می‌داند و از حسرت و رنج عشق سخن می‌گوید. همچنین، به رغم عدم دیدار ظاهری معشوق، در باطن همواره مست دیدار اوست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۸۹

من خونین جگر داغی که از هجران بدل دارم
ندارد مرهمی دیگر بغیر از وصل دلدارم

زگلزار سر کویش صباگر بشکند شاخی
ز شاخ حسرتش بر دل فتد هر لحظه صد خارم

چو ای صیاد سنگین دل نمودم در قفس منزل
چو مرغان دگر نبود هوای باغ و گلزارم

ز زلف بی بها موئی بصد جان گرکه بفروشد
دراین سودا من مسکین بجان و دل خریدارم

طبیبا بعد از این باشد همه سعی تو بیحاصل
که درمانی بجز دردش ندارد جان بیمارم

اناالحق هیچ ناگفته دری ز اسرار ناسفته
گناهمرا نمیپرسی کشی از قهر بردارم

بظاهر گرچه دیدارش نشد باری مرا حاصل
ولی چون نور در باطن همیشه مست دیدارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.