۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰

نه این زمان ز می جلوه تو من مستم
که سالهاست از این باده کهن مستم

دراین بهار ندانم بسر چها دارم
که دیگران بچمن جرعه نوش و من مستم

اگر نه بلبل زارم چرا بفصل بهار
ز آب و رنگ گل و نکهت چمن مستم

روم بکعبه و دیر و بسوزم این زنار
که آن صنم نکند همچو برهمن مستم

ز چین طره نماید چو نافه بخشائی
کند ز غالیه چون آهوی ختن مستم

زهی حکایت عشقی که بعد چندین سال
کند ز قصه شیرین و کوهکن مستم

لب از عصاره انگورتر چرا سازم
کنونکه نور نمود از می سخن مستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.