۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷

کهن پیرا چو عهد نوجوانی
گذشت و رفت از کف زندگانی

بود بیهوده همچون کودکان دل
نهادن بر بقای عمر فانی

مجو جاوید در دنیا نشیمن
که دنیا نیست جای جاودانی

زپنجه سال سامانی سرانجام
نشد این پنجروزه کی توانی

بکشت آخرت تخمی بدنیا
بیفشاندی ندانم کی توانی

زمانی تا زکار عمرباقیست
مشوغافل ز کار خود زمانی

چو نور آرامت از دل برنخیزد
اگر دردل دلارامی نشانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.