۱۸۰ بار خوانده شده
وزیر پنجم که تدبیر ثاقب او، انجم انجمن سلطنت و رای صایب او، مفاتیح مشکلات دولت و ملت بود، پیش تخت شاه رفت و بعد از تقریر تحیت و اقامت ثنا و خدمت گفت: شکر نعم الهی از برای مزید نعم و استفادت زواید کرم بر همه عالم واجب است و بر خدم و حشم که در سایه عاطفت و ظل رافت روزگار می گذرانند واجب تر که هرچه از نهایت امانی و مطلوب زندگانی است و خاطر بشری و فکرت آدمی به وی راه یابد از حرمت و حشمت به وساطت میامن این حضرت یافته اند و زیادت از حدود استحقاق، به شمول عواطف و افاضت عوارف این دولت رسیده است و هیچ شکری زیادت از آن نباشد که مناصب عدل و مراتب فضل شاه را از عواقب مکروه و خواتم ذمیم صیانت کرده شود و اگر پادشاه بر سبیل تعجیل، سیاستی فرماید، مصالح توقف بر رای اعلای او عرض دهم و این ساعت شاه فرموده است تا شاهزاده را به مجرد ظن و تهمتی که تصدیق آن از قبول عقول دوردست و خلاف آن به قریحت و طبیعت نزدیک، بی موجبی هلاک کنند و قلاده حیات او را که عقد مفاخر جید وجود عالم است، از نظم خالی گردانند و اگر شاه در این معنی تاملی واجب ندارد و در بدایت و نهایت او تفحص و استبحاث بلیغ نفرماید، همان ندامت بیند که آن بازرگان لطیف طبع دید که در بدو حال، بحث و تنقیر نکرد تا در نهایت به ندامت و غرامت گرفتار شد و تاسف، مربح تلهف، منجح نیامد. شاه پرسید که چگونه بود آن داستان؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۹ - داستان صیاد و سگ و انگبین و مرد بقال
گوهر بعدی:بخش ۳۱ - داستان بازرگان لطیف طبع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.