هوش مصنوعی: متن با توصیف طلوع خورشید و افول ستارگان آغاز می‌شود و سپس به داستان کنیزکی می‌پردازد که از بی‌عدالتی پادشاه و فرزندش شکایت دارد. او تهدید می‌کند که اگر عدالت برقرار نشود، خود را به آتش می‌کشد و شکایتش را به دادگاه الهی می‌برد. کنیزک از خیانت وزیران و تأثیر آن بر قضاوت پادشاه می‌گوید و از عواقب دنیوی و اخروی این بی‌عدالتی می‌ترسد. در پایان، پادشاه از او می‌پرسد که چه اتفاقی افتاده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و اخلاقی است و از واژگان و اصطلاحات پیچیده ادبیات کلاسیک استفاده کرده است. همچنین موضوعات آن مانند بی‌عدالتی، تهدید به خودکشی، و مسائل دینی و اخروی برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است سنگین و نامناسب باشد.

بخش ۳۸ - آمدن کنیزک روز هفتم به حضرت شاه

چون علامات چتر منور خورشید از افق خاور سر برآورد و رایات اعلام تیر و ناهید در افق باختر سر فرو کشید، مواکب نجوم و کواکب رجوم از هیبت ضربت شمشیر آفتاب، سپر به عجز بیفکندند و انجم سپهر جاری از خجالت رخسار منور آفتاب سر در نقاب تواری کشیدند و طناب خیام ظلام از ساحت حدیقه مینا رنگ فرو گشادند.

و حلق باز الصبح فی الشرق صاعدا
فخاب غراب اللیل فی الغرب کاسرا

چو از حدیقه مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
کنیزک شیشه نفط بر گرفت و با ناله و نفیر پیش تخت شاه رفت و بعد از تقدیم ثنا و اقامت مراسم تحیت و دعا، گفت:

امن القضیه ان اخلی صادیا
و الحوض رجاف الغوارب مفعم
اکنون که عدل شامل و فضل کامل پادشاه، انصاف من بنده نمی دهد و این واقعه شنیع که برین خدمتکار رفت، وزنی نمی نهد. بر مظلومان نمی بخشاید و انصاف مرحمت متظلمان نمی فرماید و فرزند شاه در حریم حرمت او که چون حریم حرم، محترم و مکرم است، چنین اقتحامی نمود و عدل شاه بادافراه کردار نامحمود او در تاخیر می افکند و چنین شین و عار و وزر وبال که سبب عقاب عقبی و نکال دنیا تواند بود، روا می دارد، خویشتن را به آتش افکنم و این داوری به محشر اکبر حوالت کنم و قصه حال خویش و شرح تظلم و اقدام که از شاه و فرزند و دستوران او بر من می رود به سرادق جلال ذوالجلال عرضه دارم، در روزی که صفت این دارد که «یوم لاینفع مال و لابنون الا منی اتی الله بقلب سلیم». روزی که حاکم عدل و قاضی فصل آن، کسی است که بر وی سهو و زلت روا نیست. روزی که عقوبت، خشم خدا و زندان، درک اسفل و زندانبان، مالک دوزخ و بادافراه آتش دوزخ. روزی که انصاف مظلومان عاجز از ظالمان جابر طلب کنند و مجازات اعمال خیر و مکافات افعال شر به مفسد و مصلح و ظالم و مظلوم برسانند و بر من چون روز، روشن است که وزرای وزرشگال پادشاه را در عقوبت و نکال می افکنند و از اجر و ثواب، حایل و مانع می شوند و آفتاب رای او را که از افق عدل طالع است به نقاب سحاب ظلم حجاب می کنند و به حکم تخییلات و مظنونات گفتار ایشان، پادشاه بر بنده بدگمان می شود و اقوال او را که از محض صدق می رود، کذب و بهتان می پندارد و جمال چهره عدل و نصفت را به پای ظلم و جور می سپرد و ندانم که روز قیامت چه معذرت و حجت آرد؟ می ترسم که اگر برین منوال رود و بر آن انکار، اصرار فرماید و بر گفتار وزیران خائن اعتماد کند و تعویل نماید، به او و وزیران او همان رسد که از آن پادشاه بر وزیران او رسید که در امور او خیانت کردند. شاه پرسید که چگونه است آن؟ بگوی.
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۷ - داستان گنده پیر و مرد جوان با زن بزاز
گوهر بعدی:بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.