هوش مصنوعی: متن بالا روایت‌کننده‌ی داستانی تاریخی از دوران خلافت مأمون عباسی است. پس از کشته شدن محمد زبیده و رسیدن خلافت به مأمون، وزیر او فضل سهل تلاش می‌کند تا خلافت را از عباسیان به علویان منتقل کند. مأمون با پیشنهاد فضل سهل موافقت می‌کند و علی بن موسی الرضا را به عنوان ولی‌عهد انتخاب می‌نماید. طاهر، یکی از فرماندهان مأمون، مأموریت می‌یابد تا به صورت پنهانی با امام رضا بیعت کند. در این میان، طاهر با استفاده از دست چپ خود (به دلیل مشغول بودن دست راست به بیعت با مأمون) با امام رضا بیعت می‌کند و این عمل مورد تحسین مأمون قرار می‌گیرد. پس از آن، مأمون امام رضا را به عنوان ولی‌عهد رسمی اعلام می‌کند و تغییراتی در نمادهای حکومتی ایجاد می‌شود. در نهایت، لقب‌های «ذو الیمینین» برای طاهر، «ذو الرّیاستین» برای فضل سهل و «ذو القلمین» برای علی بن ابی سعید صاحب دیوان رسالت مطرح می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم تاریخی و سیاسی پیچیده است و درک کامل آن نیاز به آشنایی با زمینه‌های تاریخی و مذهبی دارد. همچنین، محتوای آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چندان جذاب نباشد.

بخش ۱۵ - حدیث ولایت عهد رضا

و از حدیث حدیث شکافد، در ذو الرّیاستین که فضل سهل را گفتند و ذو الیمینین که طاهر را گفتند و ذو القلمین‌ که صاحب دیوان رسالت مأمون بود قصّه‌یی دراز بگویم تا اگر کسی نداند، او را معلوم شود: چون محمّد زبیده کشته شد و خلافت بمأمون رسید، دو سال و چیزی‌ بمرو بماند، و آن قصّه دراز است، فضل سهل وزیر خواست که خلافت از عباسیان بگرداند و بعلویان آرد. مأمون را گفت: نذر کرده بودی بمشهد من‌ و سوگندان خورده که اگر ایزد، تعالی، شغل برادرت کفایت کند و خلیفت گردی، ولی‌عهد از علویان کنی، و هر چند بر ایشان نماند، تو باری از گردن خود بیرون کرده باشی و از نذر و سوگند بیرون آمده. مأمون گفت: سخت صواب آمد، کدام کس را ولی‌عهد کنیم؟ گفت: علی بن موسی الرّضا که امام روزگار است و بمدینه رسول‌، علیه السّلام، می‌باشد. گفت: پوشیده کس باید فرستاد نزدیک طاهر و بدو بباید نبشت که ما چنین و چنین خواهیم کرد، تا او کس فرستد و علی را از مدینه بیارد و در نهان او را بیعت کند و بر سبیل خوبی‌ بمرو فرستد تا اینجا کار بیعت و ولایت عهد آشکارا کرده شود. فضل گفت «امیر المؤمنین را بخطّ خویش ملطّفه‌یی‌ باید بنبشت.» در ساعت دویت و کاغذ و قلم خواست و این ملطّفه را بنبشت و بفضل داد.
فضل بخانه بازآمد و خالی بنشست و آنچه نبشتنی بود، نبشت و کار راست کرد و معتمدی را با این فرمانها نزدیک طاهر فرستاد. و طاهر بدین حدیث سخت شادمانه شد، که میلی داشت بعلویان، آن کار را چنانکه بایست، بساخت و مردی معتمد را از بطانه‌ خویش نامزد کرد تا با معتمد مأمون بشد، و هر دو بمدینه رفتند و خلوتی کردند با رضا و نامه عرضه کردند و پیغامها دادند. رضا را سخت کراهیت‌ آمد که دانست که آن کار پیش نرود، امّا هم تن درداد. از آنکه از حکم مأمون چاره نداشت و پوشیده و متنکّر ببغداد آمد و وی را بجایی نیکو فرود آوردند .
پس یک هفته که بیاسوده بود در شب طاهر نزدیک وی آمد سخت پوشیده و خدمت کرد نیکو و بسیار تواضع نمود و آن ملطّفه بخطّ مأمون بر وی عرضه کرد و گفت: نخست کسی منم که بفرمان امیر المؤمنین، خداوندم ترا بیعت خواهم کرد. و چون من این بیعت بکردم، با من صد هزار سوار و پیاده است، همگان بیعت کرده باشند. رضا، روّحه اللّه‌، دست راست را بیرون کرد تا بیعت کند، چنانکه رسم است، طاهر دست چپ پیش داشت. رضا گفت: این چیست؟ گفت: راستم مشغول است به بیعت خداوندم، مأمون، و دست چپ فارغ است، ازان پیش داشتم‌ . رضا از آنچه او بکرد، او را بپسندید و بیعت کردند. و دیگر روز رضا را گسیل کرد با کرامت بسیار .
او را تا بمرو آوردند و چون بیاسود، مأمون خلیفه در شب بدیدار وی آمد، و فضل سهل با وی بود، و یکدیگر را گرم بپرسیدند، و رضا از طاهر بسیار شکر کرد و آن نکته دست چپ و بیعت بازگفت. مأمون را سخت خوش آمد و پسندیده آمد، آنچه طاهر کرده بود. گفت: ای امام، آن نخست دستی بود که بدست مبارک تو رسید، من آن چپ را راست نام کردم. و طاهر را که ذو الیمینین خوانند سبب این است. پس از آن آشکارا گردید کار رضا، و مأمون او را ولی‌عهد کرد و علمهای سیاه برانداخت و سبز کرد و نام رضا بر درم و دینار و طراز جامه‌ها نبشتند و کار آشکارا شد و مأمون رضا را گفت: ترا وزیری و دبیری باید که از کارهای تو اندیشه دارد. او گفت: یا امیر المؤمنین، فضل سهل بسنده باشد که او شغل کدخدائی‌ مرا تیمار دارد و علی [بن ابی‌] سعید صاحب دیوان رسالت خلیفه که از من نامه‌ها نویسد. مأمون را این سخن خوش آمد و مثال داد این دو تن را تا این شغل کفایت کنند. فضل را ذو الرّیاستین ازین گفتندی و علی [بن ابی‌] سعید را ذو القلمین. آنچه غرض بود، بیاوردم ازین سه لقب، و دیگر قصّه بجا ماندم که دراز است و در تواریخ پیداست.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۴ - قصّهٔ فضل سهل
گوهر بعدی:بخش ۱۶ - ترتیب کار دیوان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.