هوش مصنوعی:
نامهای در روز شنبه نیمه ماه به غزنین رسید که خبر درگذشت امیر سعید را میداد. امیر فرودسرای در حال شرابخوردن بود و کسی جرات نکرد خبر را به او برساند. روز بعد، وقتی امیر نامه را خواند، بسیار اندوهگین شد و دستور داد بار عام برگزار نشود. وزیر و نزدیکانش برای تسلیت آمدند، اما امیر نخواست کسی بماند. امیر به این پسر بسیار علاقه داشت و او را ولیعهد کرده بود. پیش از رسیدن خبر مرگ، نامههایی درباره بیماری او (آبله) رسیده بود، اما در واقع بیماری دیگری داشت که باعث ناتوانی جنسی شده بود. درمانهای نادرست زنان و یک پیرزن باعث مرگ او شد. امیر بسیار غمگین شد. سپس دستوراتی برای ساماندهی اوضاع پس از مرگ فرزندش صادر کرد، از جمله اعزام وزیر و لشکریان به مناطق مختلف.
رده سنی:
16+
محتوا شامل موضوعات پیچیده مانند مرگ، سوگواری، مسائل سیاسی و توصیفاتی از بیماری و درمانهای نامناسب است که برای مخاطبان جوانتر ممکن است سنگین یا نامناسب باشد.
بخش ۱۲ - گذشته شدن امیر سعید
روز شنبه نیمه این ماه نامه غزنین رسید بگذشته شدن امیر سعید، رحمة اللّه علیه، و امیر فرودسرای بود و شراب میخورد، نامه بنهادند و زهره نداشتند که چنین خبری در میان شراب خوردن بدو رسانند، دیگر روز چون بر تخت بنشست، پیش تا بار بداد، ساخته بودند که این نامه خادمی پیش برد و بداد و بازگشت. امیر چون نامه بخواند، از تخت فرود آمد و آهی بکرد که آوازش فرود سرای بشنیدند و فرمود خادمان را که پیش رواق که برداشته بودند فروگذاشتند و آواز آمد که امروز بار نیست.
غلامان را بازگردانیدند. و وزیر و اولیا و حشم بطارم آمدند و تا چاشتگاه فراخ بنشستند که مگر امیر بماتم نشیند، پیغام آمد که بخانهها باز باید گشت که نخواهیم نشست. و قوم بازگشتند.
و گذشته شدن این جهان نادیده قصّهیی است، ناچار بیارم که امیر از همه فرزندان او را دوستتر داشت و او را ولیعهد میکرد و خدای، عزّ و جلّ، نامزد جای پدر امیر مودود را کرد، پدر چه توانست کرد؟ و پیش تا خبر مرگ رسید، نامهها آمد که او را آبله آمده است و امیر، رضی اللّه عنه، دل مشغول میبود و میگفت «این فرزند را که یک بار آبله آمده بود، این دیگر باره غریب است.» و آبله نبود که علّتی افتاد جوان جهان نادیده را و راه مردی بر وی بسته ماند، چنانکه با زنان نتوانست بود و مباشرتی کرد، و با طبیبی نگفته بودند تا معالجتی کردی راست استادانه، که عنّین نبود، و افتد جوانان را ازین علّت. زنان گفته بودند، چنانکه حیلتها و دکّان ایشان است که «این خداوند زاده را بستهاند .» و پیرزنی از بزی زهره درگشاد و از آن آب بکشید و چیزی بر آن افگند و بدین عزیز گرامی داد، خوردن بود و هفت اندام را افلیج گرفتن، و یازده روز بخسبید و پس کرانه شد. امیر، رضی اللّه عنه، برین فرزند بسیار جزع کرده بود فرود سرای. و این مرگ نابیوسان هم یکی بود از اتفّاق بد، که دیگر کس نیارست گفت او را که از آب گذشتن صواب نیست، که کس را بار نمیداد و مغافصه برنشست و سوی ترمذ رفت.
و پس درین دو روز پیغام آمد سوی وزیر که «ناچار بباید رفت . ترا با فرزند مودود ببلخ مقام باید کرد با لشکری که اینجا نامزد کردیم از غلامان سرایی و دیگر اصناف . و حاجب سباشی بدره گز رود و اسبان و غلامان سرایی را آنجا بدان نواحی با سلاح بداشته بود و با وی دو هزار سوار ترک و هندو بیرون غلامان و خیل وی. و حاجب بگتغدی آنجا ماند بر سر غلامان، و سپاه سالار باز آمد و لشکریانی از مقدّمان و سرهنگان و حاجبان که نبشته آمده است، آن کار را همه راست باید کرد.» گفت «فرمان بردارم» و تا نزدیک نماز شام بدرگاه بماند تا همه کارها راست کرده آمد.
غلامان را بازگردانیدند. و وزیر و اولیا و حشم بطارم آمدند و تا چاشتگاه فراخ بنشستند که مگر امیر بماتم نشیند، پیغام آمد که بخانهها باز باید گشت که نخواهیم نشست. و قوم بازگشتند.
و گذشته شدن این جهان نادیده قصّهیی است، ناچار بیارم که امیر از همه فرزندان او را دوستتر داشت و او را ولیعهد میکرد و خدای، عزّ و جلّ، نامزد جای پدر امیر مودود را کرد، پدر چه توانست کرد؟ و پیش تا خبر مرگ رسید، نامهها آمد که او را آبله آمده است و امیر، رضی اللّه عنه، دل مشغول میبود و میگفت «این فرزند را که یک بار آبله آمده بود، این دیگر باره غریب است.» و آبله نبود که علّتی افتاد جوان جهان نادیده را و راه مردی بر وی بسته ماند، چنانکه با زنان نتوانست بود و مباشرتی کرد، و با طبیبی نگفته بودند تا معالجتی کردی راست استادانه، که عنّین نبود، و افتد جوانان را ازین علّت. زنان گفته بودند، چنانکه حیلتها و دکّان ایشان است که «این خداوند زاده را بستهاند .» و پیرزنی از بزی زهره درگشاد و از آن آب بکشید و چیزی بر آن افگند و بدین عزیز گرامی داد، خوردن بود و هفت اندام را افلیج گرفتن، و یازده روز بخسبید و پس کرانه شد. امیر، رضی اللّه عنه، برین فرزند بسیار جزع کرده بود فرود سرای. و این مرگ نابیوسان هم یکی بود از اتفّاق بد، که دیگر کس نیارست گفت او را که از آب گذشتن صواب نیست، که کس را بار نمیداد و مغافصه برنشست و سوی ترمذ رفت.
و پس درین دو روز پیغام آمد سوی وزیر که «ناچار بباید رفت . ترا با فرزند مودود ببلخ مقام باید کرد با لشکری که اینجا نامزد کردیم از غلامان سرایی و دیگر اصناف . و حاجب سباشی بدره گز رود و اسبان و غلامان سرایی را آنجا بدان نواحی با سلاح بداشته بود و با وی دو هزار سوار ترک و هندو بیرون غلامان و خیل وی. و حاجب بگتغدی آنجا ماند بر سر غلامان، و سپاه سالار باز آمد و لشکریانی از مقدّمان و سرهنگان و حاجبان که نبشته آمده است، آن کار را همه راست باید کرد.» گفت «فرمان بردارم» و تا نزدیک نماز شام بدرگاه بماند تا همه کارها راست کرده آمد.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۱ - گریختن بوری تگین
گوهر بعدی:بخش ۱۳ - رفتن امیر سوی ترمذ و چغانیان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.