هوش مصنوعی:
امیر از بلخ به سمت ختلان حرکت کرد و در راه نامهای از سپاه سالار علی دریافت کرد که خبر از فرار بوریتگین و پناهندگی او به کمیجیان میداد. سالار علی از امیر در مورد اقدام بعدی سوال کرد. امیر دستور داد به بلخ بازگردند تا تصمیم مناسب گرفته شود. پس از رسیدن به بلخ، امیر با مشاوران خود جلسهای تشکیل داد و تصمیم گرفت در زمستان به مقابله با بوریتگین برود و در بهار به ترکمانان حمله کند. وزیر با این تصمیم مخالفت کرد و پیشنهاد داد به جای حمله مستقیم، از متحدان محلی برای مقابله با بوریتگین استفاده شود. اما امیر بر تصمیم خود اصرار داشت و دستور ساخت پل روی جیحون را صادر کرد تا نیروهایش بتوانند به سرعت حرکت کنند. وزیر و دیگر مشاوران نگران عواقب این تصمیم بودند اما جرأت مخالفت مستقیم نداشتند. در نهایت، امیر بر اجرای طرح خود اصرار ورزید.
رده سنی:
16+
متن شامل موضوعات پیچیدهای مانند تصمیمگیریهای نظامی، مشاورههای سیاسی و تعاملات قدرت است که برای درک کامل آنها به بلوغ فکری و آگاهی تاریخی نیاز است. همچنین، برخی اصطلاحات و مفاهیم قدیمی ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۱۱ - گریختن بوری تگین
و امیر از آنجا برخاست و سوی بلخ کشید. در راه نامه رسید از سپاه سالار علی که بوریتگین بگریخت و در میان کمیجیان شد، بنده را چه فرمان باشد؟ از ختلان دم او گیرد و یا آنجا بباشد و یا بازگردد؟ جواب رفت که ببلخ باید آمد تا تدبیر او ساخته آید. و امیر ببلخ رسید روز پنجشنبه چهاردهم صفر [و] بباغ فرود آمد. و سپاه سالار علی نیز در رسید پس از ما بیازده روز و امیر را بدید و گفت «صواب بود دم این دشمن گرفتن که وی در سر همه فساد داشت»، و بازنمود که مردمان ختلان از وی و لشکرش رنج دیدند، و چه لافها زدند و گفتند که هرگاه که سلجوقیان را رسد که خراسان بگیرند، او را سزاوارتر که ملکزاده است.
امیر دیگر روز خلوتی کرد با وزیر و اعیان و گفت: فریضه شد نخست شغل بوریتگین را پیش گرفتن و زو پرداختن درین زمستان، و چون بهار فراز آید قصد ترکمانان کردن. وزیر آواز نداد . امیر گفت: البّته سخن بگویید. گفت: کار جنگ نازک است، خداوندان سلاح را در آن سخن باید گفت، بنده تا تواند در چنین ابواب سخن نگوید، چه گفت بنده خداوند را ناخوش میآید. استادم گفت: خواجه بزرگ را نیک و بد میباید گفت که سلطان اگر چه در کاری مصرّ باشد، چون اندیشه باز- گمارد آخر سخن ناصحان و مشفقان را بشنود. وزیر گفت: من بهیچ حال صواب نمیبینم در چنین وقت که آب براندازند یخ شود لشکر کشیده آید، که لشکر بدو وقت کشند یا وقت نوروز که سبزه رسد یا وقت رسیدن غلّه . ما کاری مهمتر پیش داریم، و لشکر را به بوریتگین مشغول کردن سخت ناصواب است. نزدیک من نامه باید کرد هم بوالی چغانیان و هم به پسران علی تگین که عقد و عهد بستند تا دم این مرد گیرند و حشم وی را بتازند تا هم کاری برآید و هم اگر آسیبی رسد، باری بیکی از ایشان رسد، بلشکر ما نرسد. همگان گفتند: این رایی درست است. امیر گفت: تا من در این نیک بیندیشم. و بازگشتند.
[تصمیم امیر در رفتن در پی بوری تگین]
و پس از آن امیر گفت: صواب آن است که قصد این مرد کرده آید. و هشتم ماه ربیع الأوّل نامه رفت سوی بگتگین چوگاندار محمودی و فرموده آمد تا بر جیحون پلی بسته آید، که رکاب عالی را حرکت خواهد بود سخت زود- و کوتوالی ترمذ پس از قتلغ سبکتگینی امیر بدین بگتگین داده بود و وی مردی مبارز و شهم بود و سالاریها کرده، چنانکه چند جای درین تصنیف بیاوردهام- و جواب رسید که پل بسته آمد بدو جای و در میانه جزیره، پلی سخت قوی و محکم، که آلت و کشتی همه بر جای بود از آن وقت باز که امیر محمود فرموده بود. و بنده کسان گماشت پل را که بسته آمده است از این جانب و از آن جانب، بشب و روز احتیاط نگاه میدارند تا دشمنی حیلتی نسازد و آن را تباه نکند. چون این جواب برسید، امیر کار حرکت ساختن گرفت، چنانکه خویش برود؛ و هیچ کس را زهره نبود که درین باب سخنی گوید، که امیر سخت ضجر میبود از بس اخبار گوناگون [که] میرسید هر روز خللی نو.
و کارهای نا اندیشیده مکرّر کرده آمده بود در مدّت نه سال و عاقبت اکنون پیدا میآمد . و طرفهتر آن بود که هم فرود نمیایستاد از استبداد، و چون فرو توانست ایستاد؟ که تقدیر آفریدگار، جلّ جلاله، در کمین نشسته بود . وزیر چند بار استادم را گفت: میبینی که چه خواهد کرد؟ از آب گذاره خواهد شد در چنین وقت به رمانیدن بوریتگین بدانکه وی بختلان آمد و [از] پنجآب بگذشت. این کاری است که خدای به داند که چون شود، اوهام و خواطر ازین عاجزند. بو نصر جواب داد که «جز خاموشی روی نیست، که نصیحت که بتهمت بازگردد ناکردنی است.» و همه حشم میدانستند و با یکدیگر میگفتند بیرون پرده از هر جنسی چیزی، و بو سعید مشرف را میفراز کردند تامی نبشت، و سود نمیداشت؛ و چون پیش امیر رسیدندی، بموافقت وی سخن گفتندی، که در خشم میشد:
روز آدینه سیزدهم ماه ربیع الأوّل بو القاسم دبیر که صاحب بریدی بلخ داشت گذشته شد. و حال این بو القاسم یک جای بازنمودم درین تاریخ، دیگربار گفتن شرط نیست. دیگر روز شغل بریدی بامیرک بیهقی باز داد امیر، و استادم نیک یاری داد او را درین باب و آزاری که بود میان وی و وزیر برداشت تا آن کار راست ایستاد، و خلعتی نیکو دادند او را.
امیر دیگر روز خلوتی کرد با وزیر و اعیان و گفت: فریضه شد نخست شغل بوریتگین را پیش گرفتن و زو پرداختن درین زمستان، و چون بهار فراز آید قصد ترکمانان کردن. وزیر آواز نداد . امیر گفت: البّته سخن بگویید. گفت: کار جنگ نازک است، خداوندان سلاح را در آن سخن باید گفت، بنده تا تواند در چنین ابواب سخن نگوید، چه گفت بنده خداوند را ناخوش میآید. استادم گفت: خواجه بزرگ را نیک و بد میباید گفت که سلطان اگر چه در کاری مصرّ باشد، چون اندیشه باز- گمارد آخر سخن ناصحان و مشفقان را بشنود. وزیر گفت: من بهیچ حال صواب نمیبینم در چنین وقت که آب براندازند یخ شود لشکر کشیده آید، که لشکر بدو وقت کشند یا وقت نوروز که سبزه رسد یا وقت رسیدن غلّه . ما کاری مهمتر پیش داریم، و لشکر را به بوریتگین مشغول کردن سخت ناصواب است. نزدیک من نامه باید کرد هم بوالی چغانیان و هم به پسران علی تگین که عقد و عهد بستند تا دم این مرد گیرند و حشم وی را بتازند تا هم کاری برآید و هم اگر آسیبی رسد، باری بیکی از ایشان رسد، بلشکر ما نرسد. همگان گفتند: این رایی درست است. امیر گفت: تا من در این نیک بیندیشم. و بازگشتند.
[تصمیم امیر در رفتن در پی بوری تگین]
و پس از آن امیر گفت: صواب آن است که قصد این مرد کرده آید. و هشتم ماه ربیع الأوّل نامه رفت سوی بگتگین چوگاندار محمودی و فرموده آمد تا بر جیحون پلی بسته آید، که رکاب عالی را حرکت خواهد بود سخت زود- و کوتوالی ترمذ پس از قتلغ سبکتگینی امیر بدین بگتگین داده بود و وی مردی مبارز و شهم بود و سالاریها کرده، چنانکه چند جای درین تصنیف بیاوردهام- و جواب رسید که پل بسته آمد بدو جای و در میانه جزیره، پلی سخت قوی و محکم، که آلت و کشتی همه بر جای بود از آن وقت باز که امیر محمود فرموده بود. و بنده کسان گماشت پل را که بسته آمده است از این جانب و از آن جانب، بشب و روز احتیاط نگاه میدارند تا دشمنی حیلتی نسازد و آن را تباه نکند. چون این جواب برسید، امیر کار حرکت ساختن گرفت، چنانکه خویش برود؛ و هیچ کس را زهره نبود که درین باب سخنی گوید، که امیر سخت ضجر میبود از بس اخبار گوناگون [که] میرسید هر روز خللی نو.
و کارهای نا اندیشیده مکرّر کرده آمده بود در مدّت نه سال و عاقبت اکنون پیدا میآمد . و طرفهتر آن بود که هم فرود نمیایستاد از استبداد، و چون فرو توانست ایستاد؟ که تقدیر آفریدگار، جلّ جلاله، در کمین نشسته بود . وزیر چند بار استادم را گفت: میبینی که چه خواهد کرد؟ از آب گذاره خواهد شد در چنین وقت به رمانیدن بوریتگین بدانکه وی بختلان آمد و [از] پنجآب بگذشت. این کاری است که خدای به داند که چون شود، اوهام و خواطر ازین عاجزند. بو نصر جواب داد که «جز خاموشی روی نیست، که نصیحت که بتهمت بازگردد ناکردنی است.» و همه حشم میدانستند و با یکدیگر میگفتند بیرون پرده از هر جنسی چیزی، و بو سعید مشرف را میفراز کردند تامی نبشت، و سود نمیداشت؛ و چون پیش امیر رسیدندی، بموافقت وی سخن گفتندی، که در خشم میشد:
روز آدینه سیزدهم ماه ربیع الأوّل بو القاسم دبیر که صاحب بریدی بلخ داشت گذشته شد. و حال این بو القاسم یک جای بازنمودم درین تاریخ، دیگربار گفتن شرط نیست. دیگر روز شغل بریدی بامیرک بیهقی باز داد امیر، و استادم نیک یاری داد او را درین باب و آزاری که بود میان وی و وزیر برداشت تا آن کار راست ایستاد، و خلعتی نیکو دادند او را.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۰ - شرح حال علی قهندزی
گوهر بعدی:بخش ۱۲ - گذشته شدن امیر سعید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.