هوش مصنوعی:
امیر با سواران خود به سمت باورد تاخت و وزیر را مأمور کرد تا با سواران دیگر به دنبال او بیایند. امیر با سواران زبده به پیشروی ادامه داد و طغرل در باورد با داود و ترکمانان مواجه شد. ترکمانان قصد داشتند به بیابان فرار کنند و نقشهای برای مقابله با امیر کشیدند. با رسیدن خبر آمدن سلطان، ترکمانان به سرعت بنههای خود را حرکت دادند. امیر پس از دریافت اخبار متناقض از جاسوسان و مشورت با همراهان، تصمیم گرفت به نسا برود تا فشار بر دشمن افزایش یابد. ترکمانان که در وضعیت سختی قرار داشتند، به سمت بلخان کوه عقبنشینی کردند. طغرل در این مدت همواره آمادهی نبرد بود و شرایط سخت ترکمانان نشاندهندهی ضعف آنان بود.
رده سنی:
16+
متن دارای واژگان و ساختار پیچیدهی ادبیات کلاسیک فارسی است و همچنین موضوعات نظامی و تاریخی آن نیاز به درک نسبتاً بالایی دارد که برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است.
بخش ۲۸ - تاختن امیر سوی فراوه
و امیر تاختن کرد و سوی باورد بتاخت، و وزیر را با سوارانی که نامزد این تاختن نبودند گفت که بر اثر وی آیند. و امیر بتاختن رفت با سواران جریده و نیک اسبه دره بیرهی گرفته بودند. و طغرل چون بباورد رسید، داود و ینالیان را یافت با همه لشکر ترکمانان، و جمله بنهها را گفته بودند که روی به بیابان برید بتعجیل تا در بیابان بباشیمی، و یکی دست کمانی بکنیم که این پادشاه از لونی دیگر آمده است. اندرین بودند که دیدهبانان که بر کوه بودند ایستاده بیکدیگر تاختند و گفتند که سلطان آمد، و خبر بطغرل و داود و دیگر [مقدّمان] قوم رسانیدند و بنهها براندند و تا ما از آن اشکستهها بصحرای باورد رسیدیم، لختی میانه کرده بودند، چنانکه درخواستی یافت، اگر بتعجیل رفتی، امّا از قضای آمده و آن که بیخواست ایزد، عزّ ذکره، هیچ کار پیش نرود، مولا زادهیی را بگرفتند و حاجب پیش امیر آورد، از وی خبر ترکمانان پرسیده آمد، گفت «چند روز است تا بنهها و [حسین] علی میکائیل را سوی ریگ نسا و فراوه بردند و اعیان و مقدّمان با لشکر انبوه و ساخته در پره بیاباناند از راه دور بر ده فرسنگ، و مرا اسب لنگ شد و بماندم.» امیر، رضی اللّه عنه، از کار فروماند. سواری چند از مقدّمان طلیعه ما دررسیدند و امیر را گفتند: مولی- زاده دروغ میگوید و بنهها چاشتگاه راندهاند و ما گرد دیدیم. سپاه سالار علی و دیگران گفتند «آن گرد لشکر بوده است، که اینها بدین غافلی نباشند که بنه بخویشتن چنین نزدیک دارند» و رای امیر را سست کردند، و بسیار رانده بود و روز گرم ایستاده بکران باورد فرود آمد و اگر همچنان تفت براندی و یا لشکری فرستادی، این جمله بدست آمدی، که شب را جاسوسان ما دررسیدند و گفتند که «ترکمانان بدست و پای بمرده بودند و دستها از جان شسته و بنه بدیشان سخت نزدیک، اگر آنجا رسیدی مرادی بزرگ برآمدی و چون نرسیدند، بنهها را بتعجیل براندند تا سوی نسا روند، که رعبی و فزعی بزرگ بر ایشان راه یافته است، و اگر سلطان بفراوه رود نه همانا ایشان ثبات خواهند کرد که بعلف سخت درماندهاند و میگفتند: هر چند بدم ما میآیند، ما پیشتر میرویم تا زمستان فراز آید و ضجر شوند و بازگردند و وقت بهار ما بیبنه بجنگ بازآییم.»
[حرکت امیر از باورد به نسا]
امیر چون برین اخبار واقف گشت به باورد مقام کرد و اعیان را بخواند و درین باب رای زدند و بو سهل استاد دیوان نکت آنجا خواست و آنچه جاسوسان خبر آورده بودند بازگفت و هرگونه سخن رفت، وزیر گفت «رای خداوند برتر و عالیتر، و از اینجا راه دور نیست، بنده را صوابتر آن مینماید تا به نسا برویم و آنجا روزی چند بباشیم و علف آنجا خورده آید که هم فزع و بیم خصمان آنجا زیادت گردد و دورتر گریزند و هم بخوارزم خبر افتد و سود دارد و مقرّر گردد بدور و نزدیک که خداوند چنان آمده است بخراسان که بازنگردد تا خللها بجمله دریافته آید.» امیر گفت:
صواب جز این نیست. و دیگر روز حرکت کرد و به نسا رفت و هزاهز در آن نواحی افتاد و خصمان [از] فراوه به بیابانها کشیدند و بنهها را بجانب بلخان کوه بردند، و اگر قصدی بودی بجانب ایشان، بسیار مراد بحاصل شدی . و پس از آن بمدّت دراز مقرّر گشت که حال خصمان چنان بود که طغرل چندین روز موزه و زره از خود دور نکرده بود و چون بخفتی سپر بالین کردی. چون حال مقدّم قوم برین جمله باشد، توان دانست که از آن دیگران چون بود .
[حرکت امیر از باورد به نسا]
امیر چون برین اخبار واقف گشت به باورد مقام کرد و اعیان را بخواند و درین باب رای زدند و بو سهل استاد دیوان نکت آنجا خواست و آنچه جاسوسان خبر آورده بودند بازگفت و هرگونه سخن رفت، وزیر گفت «رای خداوند برتر و عالیتر، و از اینجا راه دور نیست، بنده را صوابتر آن مینماید تا به نسا برویم و آنجا روزی چند بباشیم و علف آنجا خورده آید که هم فزع و بیم خصمان آنجا زیادت گردد و دورتر گریزند و هم بخوارزم خبر افتد و سود دارد و مقرّر گردد بدور و نزدیک که خداوند چنان آمده است بخراسان که بازنگردد تا خللها بجمله دریافته آید.» امیر گفت:
صواب جز این نیست. و دیگر روز حرکت کرد و به نسا رفت و هزاهز در آن نواحی افتاد و خصمان [از] فراوه به بیابانها کشیدند و بنهها را بجانب بلخان کوه بردند، و اگر قصدی بودی بجانب ایشان، بسیار مراد بحاصل شدی . و پس از آن بمدّت دراز مقرّر گشت که حال خصمان چنان بود که طغرل چندین روز موزه و زره از خود دور نکرده بود و چون بخفتی سپر بالین کردی. چون حال مقدّم قوم برین جمله باشد، توان دانست که از آن دیگران چون بود .
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۷ - رفتن امیر سوی پوشنگ
گوهر بعدی:بخش ۲۹ - رفتن امیر سوی نشابور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.