هوش مصنوعی: این متن شعری است که به انتقاد از رفتارهای نادرست و غرور بی‌جا می‌پردازد. شاعر از کسانی که با وجود داشتن نعمت‌های دنیوی، از ارزش واقعی زندگی غافل هستند و به جای شکرگزاری، به دنبال تجملات و لذات زودگذر می‌روند، انتقاد می‌کند. همچنین، به بی‌فایده بودن برخی رفتارها و عدم استفاده درست از عقل و خرد اشاره می‌شود. شاعر هشدار می‌دهد که دنیا فانی است و نباید به آن دل بست.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم انتقادی و فلسفی است که برای درک کامل آن، نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم انتزاعی و پیچیده‌تر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۲

ای داده دل و هوش بدین جای سپنجی
بیم است که از کبر در این جای نگنجی

والله که نیاید به ترازوی خرد راست
گر نعمت دنیا را با رنج بسنجی

ور مملکت روم بگیری چو سکندر
هرگز نشود ملک تو این جای سپنجی

وز بند و بلای فلکی رسته نگردی
هرچند تو را بنده شود رومی و طنجی

چون روزی تو نانی و یک مشت برنج است
از بهر چه چندین به شب و روز برنجی

ور همچو خز و بز بپوشدت گلیمی
خزت چه همی باید و دیبای ترنجی

فردات تهی دست به کنجی بسپارند
هرچند ملک‌وار کنون بر سر گنجی

صنعت به تو ضایع شد ازیرا که شب و روز
مشغول به شطرنج و به نرد و شش و پنجی

از بهر چه دادند تو را عقل، چه گوئی؟
ناخوش بخوری چون خر و چون غلبه بلنجی؟

وز بهر چه دادند تو را بار خدائی؟
وز بهر چه شد بنده تو را هندو و زنجی؟

زیرا که تو بیش آمدی اندر دین زیشان
پس چون نکنی شکر و زیادت نلفنجی؟

امروز که شاهی و رتب فنج بیندیش
زیرا که نماند ابدی شاهی و فنجی

از مکر خداوند همی هیچ نترسی
زان است که با بنده پر از مکر و شکنجی

اندیشه کن از بندگی امروز که بنده‌ت
در پیش به پای است و تو بنشسته به شنجی

همچون کدوئی سوی نبیدو، سوی مزگت
آگنده به گاورس دو خرواری غنجی

با مسجد و با مؤذن چون سر که و ترفی
با مسخره و مطرب چون شیر و برنجی

والله که نسجند نماز تو ازیراک
روی تو به قبله است و به دل با دف و صنجی

تا خوی تو این است اگر گوهر سرخی
نزدیک خردمند زراندود برنجی

رخسار تو را ناخن این چرخ شکنجید
تو چند لب و زلفک بت روی شکنجی؟

لختی به ترنج از قبل جانت میان سخت
از بهر تن این سست میان چند ترنجی؟

آن است خردمند که خوردنش خلنج
زان است که تو بی‌خرد از کاسه خلنجی

گرگی تو که بی‌نفعی و بی‌خنج ولیکن
خود روز و شب اندر طلب نفعی و خنجی

همسایهٔ بی‌فایده گر شاید ما را
همسایهٔ نیک است به افرنجه فرنجی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۱
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.