هوش مصنوعی:
این متن بخشی از داستان حماسی رستم و افراسیاب را روایت میکند. در این بخش، رستم پهلوان با لشکری از زابلستان به سوی میدان نبرد حرکت میکند. افراسیاب از حضور رستم آگاه میشود و لشکری به سوی او میفرستد. در این میان، سخن از نیاز به یک شاه با فر و برز و رای و داد میشود که بتواند کشور را به سامان آورد.
رده سنی:
12+
این متن به دلیل استفاده از زبان و مفاهیم پیچیدهتر ادبی و حماسی، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. همچنین، موضوعات حماسی و پهلوانی ممکن است برای کودکان کمسنوسال جذابیت کمتری داشته باشد و درک آن برای آنها دشوارتر باشد.
بخش ۳
بزد مهره در جام بر پشت پیل
ازو برشد آواز تا چند میل
خروشیدن کوس با کرنای
همان ژنده پیلان و هندی درای
برآمد ز زاولستان رستخیز
زمین خفته را بانگ برزد که خیز
به پیش اندرون رستم پهلوان
پس پشت او سالخورده گوان
چنان شد ز لشکر در و دشت و راغ
که بر سر نیارست پرید زاغ
تبیره زدندی همی شست جای
جهان را نه سر بود پیدا نه پای
به هنگام بشکوفهٔ گلستان
بیاورد لشکر ز زابلستان
ز زال آگهی یافت افراسیاب
برآمد ز آرام و از خورد و خواب
بیاورد لشکر سوی خوار ری
بران مرغزاری که بد آب و نی
ز ایران بیامد دمادم سپاه
ز راه بیابان سوی رزمگاه
ز لشکر به لشکر دو فرسنگ ماند
سپهبد جهاندیدگان را بخواند
بدیشان چنین گفت کای بخردان
جهاندیده و کارکرده ردان
هم ایدر من این لشکر آراستم
بسی سروری و مهی خواستم
پراگنده شد رای بی تخت شاه
همه کار بیروی و بیسر سپاه
چو بر تخت بنشست فرخنده زو
ز گیتی یکی آفرین خاست نو
شهی باید اکنون ز تخم کیان
به تخت کیی بر کمر بر میان
شهی کاو باورنگ دارد ز می
که بیسر نباشد تن آدمی
نشان داد موبد مرا در زمان
یکی شاه با فر و بخت جوان
ز تخم فریدون یل کیقباد
که با فر و برزست و با رای و داد
ازو برشد آواز تا چند میل
خروشیدن کوس با کرنای
همان ژنده پیلان و هندی درای
برآمد ز زاولستان رستخیز
زمین خفته را بانگ برزد که خیز
به پیش اندرون رستم پهلوان
پس پشت او سالخورده گوان
چنان شد ز لشکر در و دشت و راغ
که بر سر نیارست پرید زاغ
تبیره زدندی همی شست جای
جهان را نه سر بود پیدا نه پای
به هنگام بشکوفهٔ گلستان
بیاورد لشکر ز زابلستان
ز زال آگهی یافت افراسیاب
برآمد ز آرام و از خورد و خواب
بیاورد لشکر سوی خوار ری
بران مرغزاری که بد آب و نی
ز ایران بیامد دمادم سپاه
ز راه بیابان سوی رزمگاه
ز لشکر به لشکر دو فرسنگ ماند
سپهبد جهاندیدگان را بخواند
بدیشان چنین گفت کای بخردان
جهاندیده و کارکرده ردان
هم ایدر من این لشکر آراستم
بسی سروری و مهی خواستم
پراگنده شد رای بی تخت شاه
همه کار بیروی و بیسر سپاه
چو بر تخت بنشست فرخنده زو
ز گیتی یکی آفرین خاست نو
شهی باید اکنون ز تخم کیان
به تخت کیی بر کمر بر میان
شهی کاو باورنگ دارد ز می
که بیسر نباشد تن آدمی
نشان داد موبد مرا در زمان
یکی شاه با فر و بخت جوان
ز تخم فریدون یل کیقباد
که با فر و برزست و با رای و داد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲
گوهر بعدی:بخش ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.