هوش مصنوعی: شاعر در این متن از سفر معنوی خود به سوی صفا و عشق الهی سخن می‌گوید. او به مکانی روحانی و فراتر از درک انسان‌ها اشاره می‌کند که در آن، عشق و زیبایی الهی حاکم است. در این سفر، شاعر با رقیبی مواجه می‌شود که مانع او می‌شود، اما در نهایت، با لطف الهی، راه برایش باز می‌شود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی وجود دارد. بنابراین، مناسب برای نوجوانان و بزرگسالان است.

غزل شمارهٔ ۴

رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا
چشم و چراغ مرا جائی ئشگرف و چه جا

جائی که هست فزون از کل کون و مکان
جائی که هست برون از وهم ما و شما

صحن سراچهٔ او صحرای عشق شده
جان‌های خلق در او رسته به جای گیا

از اشک دلشدگان گوهر نثار زمین
وز آه سوختگان عنبر بخار هوا

دارندگان جمال از حسن او به حسد
بینندگان خیال از نور او به نوا

رفتم که حلقه زنم پنهان ز چشم رقیب
آمد رقیب و سبک در ره گرفت مرا

گفتا به حضرت ما گر حاجت است بگو
گفتم که هست بلی اما الیک فلا

هم خود ز روی کرم برداشت پرده و گفت
ای پاسبان تو برو، خاقانیا تو درا
وزن: مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسیط مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.