هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج عشق و ناامیدی از زندگی سخن می‌گوید. او از فتنه‌های زمانه و محنت‌های عشق شکایت دارد و بیان می‌کند که صبر در برابر این مشکلات دشوار است. شاعر همچنین از ناامیدی و بدتر شدن شرایط زندگی خود می‌گوید و از این که نمی‌داند از چه کسی شکایت کند، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند ناامیدی و شکایت از زمانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۳۸

چه نشینم که فتنه بر پای است
رایت عشق پای برجای است

هرچه بایست داشتم الحق
محنت عشق نیز می‌بایست

صبر با این بلا ندارد پای
بگریزد نه بند بر پای است

راستی به که صبر معذوراست
بر سر تیغ چون توان پای است

بیخ امید من ز بن برکند
آنکه شاخ زمانه پیرای است

کار من بد شده است و بدتر ازین
هم شود، تا فلک بر این رای است

از که نالم بگو ز کارگزار
یا از آن کس که کار فرمای است

ناله دارد ز زخم، مار سلیم
مار از آن کس که ما را فسای است

خیز خاقانی از نشیمن خاک
که نه بس جای راحت افزای است
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.