هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از خاقانی است که در آن شاعر از عشق و جمال معشوق سخن میگوید و از رنجها و فداکاریهای عاشق در راه معشوق یاد میکند. شاعر از زیبایی و جاذبههای معشوق و تأثیر آن بر عاشقان میگوید و در نهایت، خود را به عنوان بنده و عاشق معشوق معرفی میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
غزل شمارهٔ ۱۱۷
آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد
آواز بینیازی از آسمان برآمد
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خود بیمصاف جانا با او توان برآمد
آواز بینیازی از آسمان برآمد
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خود بیمصاف جانا با او توان برآمد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.