هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و وصال معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که وصف و رسیدن به معشوق بسیار دشوار و دست‌نیافتنی است. او از ناامیدی و دوری از معشوق شکایت می‌کند و اشاره می‌کند که حتی وعده‌های معشوق نیز محقق نمی‌شود. شاعر همچنین از نابرابری در تقسیم عشق و محبت گلایه می‌کند و تلاش‌هایش برای جلب توجه معشوق را بی‌فایده می‌داند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و شکایت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۸

وصل تو به وهم در نمی‌آید
وصف تو به گفت برنمی‌آید

شد عمر و عماری وصال تو
از کوی امید در نمی‌آید

وصل تو به وعده گفت می‌آیم
آمد اجل، او مگر نمی‌آید

زان می که تو را نصیب خصمان است
یک جرعه مرا به سر نمی‌آید

افسون مسیح بر تو می‌خوانم
افسوس که کارگر نمی‌آید

خاقانی کی رسد به گرد تو
چون دولت راهبر نمی‌آید
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.