هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و وابستگی شدید به معشوق سخن می‌گوید. او از جدایی و درد ناشی از آن می‌نالد و بیان می‌کند که چگونه عشق به معشوق تمام وجودش را تسخیر کرده و دیگر چیزی برای گفتن یا نوشتن ندارد. شاعر از مفاهیمی مانند دل، جان، سرمایه، و دین به عنوان نمادهایی از وابستگی خود به معشوق استفاده می‌کند و از ناتوانی خود در بیان کامل احساساتش سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتواند به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۱۳۸

دل بستهٔ زلف تو شد از من چه نویسد
جان ساکن فردوس شد از من چه نویسد

جانی که تو را یافت به قالب چه نشیند
مرغی که تو را شد ز نشیمن چه نویسد

سرمایه توئی، چون تو شدی، دل که و دین چه
چون روز بشد دیده ز روزن چه نویسد

آن دل که بماند از تو و وصل تو چه باشد
ساغر که شکست از می روشن چه نویسد

پیمود نیارم به نفس خرمن اندوه
با داغ تو پیمانه ز خرمن چه نویسد

گفتم که کشم پای به دامن در هیهات
پائی که به دام است ز دامن چه نویسد

من مست تو آنگه خرد این خود چه حدیث است
یا من ز خرد یا خرد از من چه نویسد

ای تر سخن چرب زبان ز آتش عشقت
من آب شدم آب ز روغن چه نویسد

نامه ننویسد به تو خاقانی و عذر است
کز تو به تو نتوان گله کردن، چه نویسد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.