هوش مصنوعی: این شعر از خاقانی شروانی، شاعر بزرگ ایرانی، بیانگر عشق و دل‌باختگی شاعر به معشوق است. او از زیبایی‌ها و جذابیت‌های معشوق سخن می‌گوید و تأثیر عمیق عشق بر زندگی و وجود خود را توصیف می‌کند. شاعر از ناله‌ها و رنج‌های عشق و از دست دادن آرامش و قرار خود به دلیل این عشق شدید سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد تا بتوان آن را به درستی درک و تحلیل کرد.

غزل شمارهٔ ۱۳۹

آتش عیاره‌ای آب عیارم ببرد
سیم بناگوش او سکهٔ کارم ببرد

زلف چلیپا خمش در بن دیرم نشاند
لعل مسیحا دمش بر سر دارم ببرد

ناله کنان می‌دوم سنگ به بر در، چو آب
کاب من و سنگ من غمزهٔ یارم ببرد

جوجوم از عشق آنک خالش مشکین جو است
دل جو مشکینش دید خر شد و بارم ببرد

رفت قراری بدانک دل به دو زلفش دهم
دل به قراری که رفت رفت و قرارم ببرد

دید دلم وقف عشق خانهٔ بام آسمان
خانه فروشی بزد دل ز کنارم ببرد

عشق برون آورد مهره ز دندان مار
آمد و دندان کنان در دم مارم ببرد

گفت که خاقانیا آب رخت چون نماند
آب رخم هم به آب گریهٔ زارم ببرد
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.