هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از گرفتاری در دام عشق، ناامیدی از گلستان امید، و غرق شدن کشتی صبر خود در دریای مشکلات می‌گوید. همچنین، از نصیحت‌های بی‌فایده و مصیبت‌های مکرر خود شکایت می‌کند. در نهایت، او به لطف خداوند و قرار گرفتن در مسیر عشق پایدار اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۳

تا مرا عشق یار غار افتاد
پای من در دهان مار افتاد

چکنم چون ز گلستان امید
دیده‌ام را نصیب خار افتاد

کشتی صبر من چو از غرقاب
نتوانست بر کنار افتاد

سود نکند نصیحتم که مرا
این مصیبت هزار بار افتاد

گفتی از صبر ساز دست آویز
که تو را عشق پایدار افتاد

بی‌من است این سخن تو دانی و دل
که تو را با من این قرار افتاد

رفت در شهر، آب خاقانی
کار با لطف کردگار افتاد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.