۳۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۸

روزم به نیابت شب آمد
جام به زیارت لب آمد

از بس که شنید یاربم چرخ
از یارب من به یارب آمد

عشق آمد و جام جام درداد
زان می که خلاف مذهب آمد

هر بار به جرعه مست گشتم
این بار قدح لبالب آمد

کاری نه به قدر همت افتاد
راهی نه به پای مرکب آمد

رفتم به درش رقیب من گفت
کاین شیفته بر چه موجب آمد

همسایه شنید آه من گفت
خاقانی را مگر تب آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.