هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیبایی‌های معشوق و تأثیر عشق او بر جهان می‌پردازد. شاعر از زیبایی‌های معشوق مانند نور ماه، بوی مشک، زلف و رخسار او سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عشق او چنان تأثیرگذار است که حتی کیمیا و تفاوت بین کفر و دین را بی‌معنا می‌کند. همچنین، شاعر به وفاداری و تحمل جور و جفای معشوق اشاره می‌کند و از نبود وفاداری در جهان شکایت دارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کفر و دین و تأثیر عشق بر جهان نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۱۵۹

ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند

تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند

در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند

گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند

آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
ای عفی‌الله خود نصیب من کله‌واری نماند

واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند

شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.