هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و عاشقی سخن می‌گوید و حالات روحی خود را در راه رسیدن به معشوق توصیف می‌کند. او از رنج‌ها و دشواری‌هایی که در این راه متحمل شده می‌گوید و از عشق بی‌پایان خود به معشوق سخن می‌راند. شاعر خود را همچون سایه‌ای بی‌جان و بی‌سایه توصیف می‌کند که در کوی معشوق گم شده است. او از داغ‌ها و رنج‌هایی که در این راه کشیده سخن می‌گوید و از عشق و وصال معشوق به عنوان بالاترین آرزو یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم و عبارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۶۱

نیم شب پی گم کنان در کوی جانان آمدم
همچو جان بی‌سایه و چون سایه بی‌جان آمدم

چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست
داغ بر رخ، طوق بر گردن خروشان آمدم

کوی او جان را شبستان بود زحمت برنتافت
سایه بر در ماند چون من در شبستان آمدم

آتش رخسار او دیدم سپند او شدم
بی‌من از من نعره سر برزد پشیمان آمدم

با چراغ آسان نشاید بر سر گنج آمدن
من چراغ آه چون بنشاندم آسان آمدم

سوزن مژگانش از دیبای رخسارش مرا
خلعتی نو دوخت کو را دوش مهمان آمدم

دوست جام می کشید و جرعه‌ها بر من فشاند
خاک او بودم سزای جرعه‌ها زان آمدم

از حسودانش نیندیشم که دارم وصل او
باک غوغاکی برم چون خاص سلطان آمدم

شام‌گه زین سرنه عاشق، کستان بوسی شدم
صبح‌دم زان سر نه خاقانی، که خاقان آمدم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.