۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۶

ای صبح مرا حدیث آن مه کن
ای باد، مرا ز زلفش آگه کن

ای قرصهٔ آفتاب پیش من
بگشای زبان، قصد آن مه کن

ای خیل خیال دوست هر ساعت
از سبزهٔ جان مرا چراگه کن

ای لاف زده ز عشق و دل داده
جان هم بده و به کوی او ره کن

ای خاقانی دراز شد قصه
جان خواهد یار قصه کوته کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.