هوش مصنوعی: این متن درباره عشق و فداکاری در راه آن است. شاعر بیان می‌کند که برای رسیدن به عشق حقیقی باید از خود گذشت و حتی جان خود را فدا کرد. همچنین، اشاره می‌کند که عشق واقعی نیازمند شجاعت و پذیرش ملامت دیگران است. در نهایت، شاعر تأکید می‌کند که برای رسیدن به گنج حقیقی، باید از روشنایی ظاهری دوری کرد و در تاریکی به دنبال آن رفت.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فداکاری و پذیرش ملامت نیاز به بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۲۸۵

بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن
بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن

از عتاب دوستان چون سایه نتوان در رمید
جان فشاندن باید و چون سایه بیجان آمدن

عشقبازان را برای سر بریدن سنت است
بر سر نطع ملامت پای‌کوبان آمدن

نیم شب پنهان به کوی دوست گم نامان شوند
شهره‌نامان را مسلم نیست پنهان آمدن

بر سر گنج آن شود کو پی به تاریکی برد
مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن

جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای
کی توان با نعل پیش تخت سلطان آمدن

گرچه تنگ است ای پسر با پر نگنجد هیچ مرغ
بال و پر بگذار تا بتوانی آسان آمدن

شرط خاقانی است از کفر آشکارا دم زدن
پس نهان از خاکیان در خون ایمان آمدن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.