هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید. او از جدایی و درد هجران می‌نالد و از معشوق می‌خواهد که راه نجاتش را نشان دهد. شاعر در این شعر از مفاهیمی مانند عشق، جدایی، درد، امید و عرفان استفاده کرده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۴۶

جان از تنم برآید چون از درم درآئی
لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی

جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی
کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی

جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی
از کار بازماند همچون بت از خدائی

بر زخم‌های جانم هم درد و هم دوائی
در نیمه راه عقلم هم خوف و هم رجائی

از پای پاسبانت بوسی کنم گدائی
وانگاه سر برآرم کاین است پادشائی

تب‌های هجر دارم شب‌ها بینوائی
تب‌های من ببندی لب‌ها چو برگشائی

گمراه گردم از خود تا تو رهم نمائی
از من مرا چه خیزد اکنون که تو مرائی

تو خود نهان نباشی کاندر نهان مائی
خاقانی از تحیر پرسان که تو کجائی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.