هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی خود به معشوق سخن می‌گوید. او از احساسات خود، ناامیدی‌ها و انتظاراتش از معشوق می‌گوید و از این که معشوق او را نادیده گرفته و از او دوری کرده، شکایت می‌کند. شاعر همچنین از خیال معشوق به عنوان تنها تسلی‌دهنده خود یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۵۸

دلم که مرغ تو آمد به دام باز گرفتی
نه خاک تو شدم از من چه گام باز گرفتی

مرا به نیم کرشمه تمام کشتی و آنگه
نظر ز کام دل من تمام باز گرفتی

سه بوسه خواستم از تو ز من دو اسبه برفتی
چو وقت خون من آمد لگام باز گرفتی

مترس ماه نگیرد، گرم نمائی یاری
خبر فرستی اگرچه سلام باز گرفتی

خیال تو ز تو طیره خجل خجل به من آمد
ز شرم آنکه ز کویم خرام باز گرفتی

مرا خیال تو بالله که غم‌گسارتر از توست
خیال باز مگیر ار پیام باز گرفتی

دلی است بر تو مرا وام و جان وظیفه بر آن لب
وظیفه چشم چه دارم که وام باز گرفتی

شگرف عاشق خاقانیم تو نام نهادی
ز من چه ننگ رسیدت که نام بازگرفتی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.